ابر رحمت
ای نسیم صبحگاهان در بهار
ابر رحمت شو، به روح من ببار
روح من، روحی سراسر شور شد
عقل من، با یک تلاطم دور شد
روح من، تشنه کویری پر ترک
میکشد از پشت این تن، هی سرک
کم شدم در خود ، مرا پیدا نما
مرده شد این دل ، تو احیاءش نما
دست عیسی ایت ، ای موج سرور
میکشد این مرده را تا کوه طور
می درخشد از رخت یک شرحه نور
کم شود در این تلاءلو ، کوه طور
می سپارم من دلم را دست تو
گشته ام سرمست جام دست تو
این سخنها شور و احساس من است
این همه یک ذره کاه از خرمن است
مهد رودم من ، تورا بستر شوم
ز آتش عشق تو ، خاکستر شوم
1389/2/25
:: بازدید از این مطلب : 776
|
امتیاز مطلب : 235
|
تعداد امتیازدهندگان : 61
|
مجموع امتیاز : 61